ولادت با سعادت اختر تابناك امامت و ولایت حضرت امام حسین (ع) بر تمامی شعیان جهان تبریك و تهنیت باد
عظمت روز سوم شعبان را باید به عنوان پرتوی از عظمت حسینبنعلی بهحساب آورد و بهشمار آورد؛ روز بزرگی است. در این روز کسی متولد شد که سرنوشت اسلام، به او، به حرکت او، به قیام او، به فداکاری او، به اخلاص او بسته بود.
این شب‏‌ها، مدینه فرشته‌باران است و هوا بوی بشارتی سبز و سرخ می‌‏دهد؛ بوی مراتع سبزی که غروب، به تماشایشان نشسته باشی. زمین، شانه‏‌هایش را برای قدوم آسمانی فرزند خورشید، تکانده است و یحیی ابن زکریا، از پس ِ پرده‌‏های غبارآلود تاریخ، دوباره متولد خواهد شد.
ام ایمن، تمام دیشب را نخوابیده و گریه‏‌اش، برای لحظه‏‌ای بند نیامده است. چند روزی بیشتر به سوم شعبان سال چهارم هجری نمانده و التهاب غریبِ اشیا و بهت ثانیه‏‌ها و دقیقه‌‏ها، بوی تردید دارد. هوا رنگِ دلهره به خود گرفته است و خاک، سرخی شرم.
حسین علیه‏ السلام، بر زمین قدم بگذارد؟ زمینی که رسم مهمان‏‌نوازی آسمانیان نمی‌‏داند؟! زمینی که یک‏‌بار برای همیشه، مسیح را در آن میزبانی کردند؟! زمینی که یحیی ابن زکریا را بر عرصه‏‌اش سر بریدند و برای پلیدی بردند که حکم قتل زندگی را صادر کرد؛ زمینی که…
ام ایمن، تمام دیشب را نخوابیده و گریه‌اش لحظه‌‏ای بند نیامده است. او در عالمِ رؤیا، پاره‏‌ تن پیامبر را در خانه خود یافته است. چه چیز وحشتناک‏‌تر از آلوده شدن خانه‏‌اش به خون پیامبر؟! اعضای تن پیامبر، در خانه او چه می‏‌کنند؟! ام ایمن، آن‏قدر پریشان است که تمام همسایه‌‏ها را هم نگران کرده و به سراغ پیامبر فرستاده است.
پیامبر این روزها در انتظار یکی از بهترین ساکنان روی زمین است و چشم انتظار یکی از برترین جوانان اهل بهشت دارد و چشم در راه طاووس ِ اهل بهشت، کشتی نجات، ستاره امان اهلِ زمین و بیشترین سهم خود را از گل‏‌های روی زمین دارد.
ام ایمن تمام دیشب را نخوابیده است… و پیامبر خوابِ او را این‌‏گونه تعبیر می‏‌کند که:«ای ام ایمن، به زودی فاطمه فرزندی به دنیا می‏آورد که تو دایه او خواهی بود و به او شیر خواهی داد پس بعضی از اعضای پیکر من و پاره تن من در خانه تو خواهد بود…»
ام ایمن شاد می‌شود و نوری به روشنایی حضور حسین علیه السلام بر قلبش می‌تابد.